من زمانی خيلی غصه می خوردم که تقريباً همه نويسندگان درست و حسابی ايران از بازماندگان دوره آزادی 1320-1332 بودند و پس از آن تعداد بسيار کمی نويسنده قابل توجه داشتيم. اين روزها وبلاگها جای نشريات آزاد آن روزها را گرفته و انصافاً شاهد ظهور قلمهای شيرين و ذهنهای پخته اي هستيم.
به عنوان مثال نثرهای علی قديمی يا دکتر اميد يا ملاحسنی در کانادا
شيرينيشان کمتر از نوشته های رسول پرويزی و ... نمی باشد!
ای قلم تا میتوانی در قلمدان صبر کن
یوسفآسا سالها در کنج زندان صبر کن
:همچو یعقوب حزین در بیتالاحزان صبر کن
کور شو بیرون نیا از شهر کنعان ای قلم
Sunday, April 30, 2006
Saturday, April 29, 2006
در وصف دختران يونانی!
تمام دختران عالم يک طرف،دختران يونانی يک طرف بنا به دلايل زير:
1. خوشگلترين از همه لحاظ!
2. بسيار با ادب تشريف دارند. (جامعه يونان جامعه ایست مرد سالار، دختران يونانی هم به جای اينکه قرتی بازی و روشنفکر بازی و فيمينيست بازی در بياورند، اين را قبول کرده اند و دور سر مردان می گردند!)
3. به لحاظ اينکه دولت يونان با دولت ترکيه مساله دارد، در کتابهای تاريخشان ايران را آنقدر گنده کرده اند که همواره تاريخ ايران همسايه يونان باشد، بنابراين برای ايرانی ها احترام وافری قايل هستند!
(برخلاف ترکيه ایها و پاکيشتانی ها و اعراب و ساير گده گوده های اطراف)
ما اينها را از رفيقمان که زمانی در دوره فوق ليسانسش در لندن دوست دختر يونانی داشت شنيده ايم و او آن ثقه و امين بودی که موی در کار وی نخزيدی!
نکات غم انگيز: کل جمعيت يونان 10 ميليون نفر هست، حالا دختران يونانی دم بخت که در مملکت خراب شده ما باشند، تعدادشان مسلماً انگشت شمار خواهد بود!
خدای خوب و مهربان آن موقعی که نوبت چينی هاو هندی ها بوده اصلاً صرفه جويي نکرده است، نوبت يونانی ها که رسيده، فقط 10 ميليون! البته بايد قبول داشت که درست کردن چينی ها احتمالاً با ماشين خراطی دستی و اره و مغار هم امکان پذير هست، اما برای درست کردن يونانی ها حتماً سی. ان. سی. و سی. ام. ام. لازم هست.
اين بريتيش ليلاندها را هم احتمالاً کله شان را در زير زمينی در اسکاتلند با تراش چولچستر ساخته اند و بقيه اعضای بدنشان را هم احتمالا با خمير سنگگ پزی درست کرده اند !
خطاب به حضرت باری:
اوزووه اويون چيخارتما، دوزعمللی باخ جهانه،
نظری ز روی رحمت بيزه ايله گاه گاهی!
نکات خوشحالی انگيز: شهر ما يک محله برای يونانی ها دارد، ما زمانی در اين محله زندگی می کرديم، به سلمانی يونانی هم می رفتيم، اما از آنجا که جوان و نادان بودِيم به عقلمان نرسيده بود که زياد به بقالی يا نانوايي يونانی برويم!
حالا می فهمم که چرا اين خان دايي ما همواره گذرش به يونان می افتاده است!
راستی يادم رفت به اين پسر خاله قبرس نشينم توصيه کنم به فکر يک جفت خواهر قبرسی يونانی باشد تا رسم مقدس باجناقی پدرانمان را تکرار کنيم!
موخره: ما الان فهميديم که از مخالفان جدی فيمينزم، جماعت چرچ گوئر می باشد. بنابراين همينجا تمام متلکهايي را که به فيمينستها گفته ايم پس می گيريم و استغفار می طلبيم!
موخره 2: چو رسی به طور سينا، ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنا، به جواب لن ترانی
1. خوشگلترين از همه لحاظ!
2. بسيار با ادب تشريف دارند. (جامعه يونان جامعه ایست مرد سالار، دختران يونانی هم به جای اينکه قرتی بازی و روشنفکر بازی و فيمينيست بازی در بياورند، اين را قبول کرده اند و دور سر مردان می گردند!)
3. به لحاظ اينکه دولت يونان با دولت ترکيه مساله دارد، در کتابهای تاريخشان ايران را آنقدر گنده کرده اند که همواره تاريخ ايران همسايه يونان باشد، بنابراين برای ايرانی ها احترام وافری قايل هستند!
(برخلاف ترکيه ایها و پاکيشتانی ها و اعراب و ساير گده گوده های اطراف)
ما اينها را از رفيقمان که زمانی در دوره فوق ليسانسش در لندن دوست دختر يونانی داشت شنيده ايم و او آن ثقه و امين بودی که موی در کار وی نخزيدی!
نکات غم انگيز: کل جمعيت يونان 10 ميليون نفر هست، حالا دختران يونانی دم بخت که در مملکت خراب شده ما باشند، تعدادشان مسلماً انگشت شمار خواهد بود!
خدای خوب و مهربان آن موقعی که نوبت چينی هاو هندی ها بوده اصلاً صرفه جويي نکرده است، نوبت يونانی ها که رسيده، فقط 10 ميليون! البته بايد قبول داشت که درست کردن چينی ها احتمالاً با ماشين خراطی دستی و اره و مغار هم امکان پذير هست، اما برای درست کردن يونانی ها حتماً سی. ان. سی. و سی. ام. ام. لازم هست.
اين بريتيش ليلاندها را هم احتمالاً کله شان را در زير زمينی در اسکاتلند با تراش چولچستر ساخته اند و بقيه اعضای بدنشان را هم احتمالا با خمير سنگگ پزی درست کرده اند !
خطاب به حضرت باری:
اوزووه اويون چيخارتما، دوزعمللی باخ جهانه،
نظری ز روی رحمت بيزه ايله گاه گاهی!
نکات خوشحالی انگيز: شهر ما يک محله برای يونانی ها دارد، ما زمانی در اين محله زندگی می کرديم، به سلمانی يونانی هم می رفتيم، اما از آنجا که جوان و نادان بودِيم به عقلمان نرسيده بود که زياد به بقالی يا نانوايي يونانی برويم!
حالا می فهمم که چرا اين خان دايي ما همواره گذرش به يونان می افتاده است!
راستی يادم رفت به اين پسر خاله قبرس نشينم توصيه کنم به فکر يک جفت خواهر قبرسی يونانی باشد تا رسم مقدس باجناقی پدرانمان را تکرار کنيم!
موخره: ما الان فهميديم که از مخالفان جدی فيمينزم، جماعت چرچ گوئر می باشد. بنابراين همينجا تمام متلکهايي را که به فيمينستها گفته ايم پس می گيريم و استغفار می طلبيم!
موخره 2: چو رسی به طور سينا، ارنی مگوی و بگذر
که نیرزد این تمنا، به جواب لن ترانی
Friday, April 28, 2006
سخنان دکتر جليل مستشاری
دکتر جليل مستشاری زمانی رئیس پدرم بوده است. علاوه براين ايشان از مولفان کتاب مشهور شيمی عمومی هيات مولفان می باشند.
سخنان ايشان را از سایت http://www.iransocialforum.org/public/06020902.htm پيدا کردم و به لحاظ اينکه ممکن است در ایران قابل مشاهده نباشد در اینجا تکرار می کنم.
پتروشیمی ایران به کجا میرود ؟
سخنان دکتر جلیل مستشاری در برابر مسئولان پتروشیمی
دكتر جليل مستشاري: مشكل اول من آن است كه اصولاً علاقهاي به شركت در چنين جلساتي ندارم. علت آن روشن است علم و فن در قدرتهاي سياسي تأثيرگذار نيست يا بهتر بگويم توان اثر ندارد. هر مقدار كه حق با علم و فن باشد باز به علت آنكه حق قضاوت با سياست است حكم هم به نفع آنها تنفيذ ميشود. طبعاً در چنين شرايطي آدمي كوشش ميكند كار بيحاصل نكند. از طرف ديگر اگر هم مسائلي مطرح كنم، شما تصورتان اين خواهد بود كه من بد بين يا ناتوان از شناخت زحمات هستم يا قدر نميدانم. همين تصور شماست كه كار مرا دشوار ميكند. مشكل دوم من مربوط به برداشتي است كه از توسعه دارم. به ويژه توسعهي ايران به عنوان كسي كه سي و چند سال است در صنعت و اقتصاد ايران، حضور داشته، بايد بگويم: به باور بنده تنها راه نجات ايران در قرن 21، صنايع شيميايي و از جمله نفت و پتروشيميايي است، به علت اينكه در شرايط حاضر ما توان رسيدن به مجموعههاي فعال تكنولوژي اطلاعات را نداريم. در اين زمينه متأسفانه هنوز در ايستگاه اول ايستادهايم و تا رسيدن به پيست مسابقه جهاني راه بسيار است. در مقابل وضع ما در صنايع شيميايي به دليل قدمت وضعيت فعلي روشنتر است. دلايلي چون منابع معدني متنوع در حالي كه صنايع شيميايي كشور و تعداد تحصيلكردههايي كه در اين بخش داريم، پيشينهاي كه در اين صنعت تدارك ديدهايم كه شايد يكي از پايهايترين پيشينهها در جهان باشد. با پالايشگاه آبادان باسابقهي 60 يا 65 سال ميتواند نظر ما را موجه كند.
در اين ميان مسئله خيلي خيلي مهمتر، مسئله معادنمان و توزيع واحهاي جغرافياييمان است كه به ما اجازه ميدهد ما اين صنايع را در مناطق مناسب كشورمان تأسيس كنيم، ما زندگيمان و جغرافيايمان واحهاي است، ما هلند نيستيم كه براي اختصاص صد هزار متر مربع زمين به كارخانهاي، دچار دشواري بشويم، منابع جغرافيايي بسيار زياد است و از اين روي دست ما در تأسيس طيف متنوعي از صنايع شيميايي باز است. از اينرو دچار محدوديتهاي اين چنين نيستيم.
در مقابل بزرگترين معضلات، در برابر تأسيس صنايع شيميايي و به ويژه پتروشيميايي به شرح زير است. اول آنكه به باور من، نه تنها علممان راجع به فرآيندهاي نوين شيميايي خيلي حقير است؛ بلكه اين ضعف مشهودگريبان دانشگاه هايمان را هم گرفته است . ناچارم خدمتتان عرض كنم كه در دانشگاه صنعتيشريف، در رشته مهندسي شيمي- كه فرزند من آنجا درس خواند- حتي يك كرسي فرآيند نيست، طراحي فرآيند هست، خود فرآيند نيست. آنچه كه طراحي ميكنند (Unit Opration) است. ميتوانند طراحي پمپ، طراحي لوله، و... آن هم با نرم افزارهاي موجود بكنند ولي اصلاً نميدانند كه چرا اين نوع تقطير را به كار ميبريم و آن نوع را نه!! چرا (STRACT Distilation) را به كار ميبريم و در مقابل مثلاً چرا (Stick (Stample destruction) destruction) به كار نميبريم؟ هيچ كس نميداند، چرا؟ چون هيچ كس فرآيند را نميداند و از همه جا بيشتر اين پتروشيمي است كه به فرآيندها توجهي نميكند. نه به علت اينكه، نادانند يا ميخواهند نادان بمانند، بلكه چنان گرفتار روزمرّگي هستند و چنان درگير عقد قرارداد و مسائل اداري و كارهاي اين چنين هستند، كه اصولاً نميتوانيد تصور كنيد كه تيمهاي فارغ از اين نوع مسائل بتوانند به اين نكات مهم يعني فرآيندهاي مختلف و انتخاب بهينه آنها بپردازند. يعني آنها فاقد دانايي نسبت به آن مفهومي هستند كه شما معمولاً در اينگونه مباحث به كار ميبريد، يعني آنها فاقد ظرفيت فكري هستند. آنها حتي نتوانستند بچههاي ما را به حوزههاي دانشگاهي چون بيرمنگام بفرستند تا آنها بتوانند در آنجا فقط «فرآيند» بخوانند. يا اصلاً بگويند آقا بنشيند اين 25 جلد كتاب (Chemical process) را بخوانيد! نميخواهيم كاري بكنيد، فقط اين 25 جلديا لااقل چهارمين جلدش را بخوانيد. ميگويند ما مشكل داريم و مثلاً گاز را تا حدّ ميليون BTU ميفروشيم، پتروشيمي بحث مربوط DTL را شروع كرده است. الحمدالله اكنون دي متيل اتر توليد ميشود. اين تركيب پايهي حركت به سوي متان است، اينها همه خيلي خوب و مطلوب است.
بگذاريد اكنون با چند مثال مهم شروع كنيم، در همين گزارش كه ارائه شد، فرموديد جنگ شد و مجتمعهاي ما تحت آتش دشمن ويران شد، و ما ناچار شديم دست به بازسازي بزنيم. اما در اين شرايط كه موقعيت بازسازي فراهم شده بود آيا باز هم مجبور بوديم براي واكنشهاي كلر و آلكاليهايمان از سلولهاي الكترونيكي جيوهاي استفاده كنيم؟ و برويم آنها را خريداري كنيم؟ آن همنه براي يك واحد. ما، هم براي آبادان و هم براي بندر امام خميني چنين كرديم. به طوري كه هم اكنون مشغول مصرف چهل تن جيوه در سال هستيم. كه به معني آن است كه بين 38 يا 36 تن جيوه را به آبهاي ساحلي ميريزيم. اين جيوه كجا ميرود؟ توي بدن ماهيها، توي سرخو، توي حلوا، توي شير. چاره ندارد و شما ميدانيد كه فاجعهي جيوه چه فاجعهاي است، جيوه اتم است. عنصر سنگين است. نميشكند. اكومولاتيو است يعني مدام در بدن جانداران جمع ميشود و بعد از طريق همين مواد غذايي وارد بدن ما ميشود و ما را و نسل ما را مسموم ميكند. آيا ناچار بوديم، از اين پروسه استفاده كنيم؟ مثالها در اين موارد زياداند: DDB (دودسيل بنزن) را فرمودند كه الايدكميكال تكنولوژي گروه دومش را برايمان آورده، كَي؟ سال 1343. اما همين كمپاني از سال 1352 (يعني 1973 ميلادي)، ديگر در هيچ جا اجازه احداث واحدجديد را به دست نياورد. البته ما هم يك واحد توليدي آن رااز جنگ عراقداشتيم، معقول بود كه تعطيل نكنيم. چارهاي نداشتيم، امّا وقتي كه جنگ تمام شد، ما چرا بايد دوباره DDB ميداشتيم در حالي كه LAB در واحد اصفهان توليد ميشود. ميتوانستيم ما DDB را به نوني فنل تبديل كنيم. ميتوانستيم از پروپيلن به نونيل فنل برسيم. و آن را براي ساخت همين اتوكسيلاتها و به كار بريم. در ادامه توانايي توليد لوبريكنتهاي مصنوعي را هم پيدا ميكرديم كه براي تركيبات پليالفينهاي دراز رشته به كار ميروند. تركيبي كه خود شاخهاي بسيار جذاب در اين رشته است.
گزارش پتروشيمي موارد ديگري را هم نشان ميدهد. از جمله ميتوان به توليد MTBE اشاره كرد. متأسفانه ما زماني شروع به توليد MTBE كرديم كه جهان ميدانست؛ استفاده از MTBE كمكي به رفع آلودگي محيط زيست نمي كند. درست است كه از ريزش سرب جلوكيري ميكند ولي در عوض آلودگياي را كه به جا ميگذارد، اگر زيانش از سرب بيشتر نباشد كمتر نيست. هم اكنون در حدود 500 هزار تن MTBE توليد ميكنيم كه خوشبختانه در همين سقف متوقف شده است.
به هر صورت من قصدم نه بيحرمتي به شما است و نه ندانستن قدر اقداماتي كه در پتروشيمي شده است. من ميدانم كار آنها مشكل است. هم اكنون وقتي به بندر امام ميرويد، متوجه ميشويد كه در آن گرماي شديد چه زحمت مشقتباري عزيزان پتروشيمي ميكشند. به دليل گرماي مشقت بار آنجا حتي مسير اتاق كنترل تا به اتاق مدير را با مشكل ميتوان طي كرد.دما50 درجه سانتي گراد است، آن هم با 90 درصد رطوبت و در مقابل بچههاي ما با 250 هزار تومان حقوق در چنين محيط سوزاني مشغول به كار هستند. آنها هيچ پاداشي هم نميخواهند. از كسي هم توقعي ندارند. به كسي هم منت نميگذارند. اين قابل ستايش است.
اين نكات را به اين دليل مطرح ميكنم كه بگويم؛ ما فعاليتهاي اين عزيزان را ارج ميگذاريم. ما همه از يك خانواده هستيم. به خدا چارهاي نداريم اگر هر چه كه ميدانيم جمع كنيم. هر چيز كه مجموعهي آن متأسفانه ميشود هيچ. يعني انتگرال توان همهي ما به اضافه تمام دانشگاههاي معظم امان صفر است. در اين شرايط ضروريست كه آنچه را داريم عرضه كنيم تا به عددي برسيم، ضرري ندارد.
قصد من هيچ گاه توهين، تحقير، كاهش عظمت، كاهش ارزشهاي شما عزيزان نيست. اميدوارم نكاتي كه ميگويم شما را عصباني نكند. اگر غلط ميگويم مرا تصحيح كنيد، اگر درست ميگويم، عليرغم اينكه ممكن است احساس كنيد كمي به مجموعه شما بيانصافي شده، نظر درست را بپذيريد، آن هم در راه رشد خودتان. در راه رشد ايران. من 65 سالم است، در آستانهي مرگم، امّا شما هنوز در ابتداي كار هستيد و....
ببينيد اين جااعلام شده ميخواهيم 7 ميليون تن اوره براي كشور توليد كنيم، كسي كه خاك ايران را نميشناسد و كسي كه نميداند سه چهارم خاك ايران قليايي است و PH آن بين 2/7 تا 5/8 است، شايد اين نكته را درك نكند كه اورهاي كه توليد ميشود، نه تنها موجب افزايش توليد كشاورزي نميشود، بلكه بازده محصول را هم پايين ميآورد. آيا اين خيانت نيست كه من اين اوره قليايي را به دهقان همداني يا ملايري يا كرمانشاهي يا هر جايي كه خاكش كربناتي است بدهم؟ و بگويم اين كود را براي افزايش محصول خود به كار ببر، چرا كه محصولات شما زياد ميشود؟ و بعد معلوم شود كه نتيجه عكس آنست! يعني آن كشاورز ملاحظه كند قند چغندرش به 9 درصد هم نميرسد. آيا واردات قند و شكر به دليل همين نكته نيست؟ ما چرا قند وارد ميكنيم؟ به خاطر اينكه چغندري كه بايد 18 درصد قند اكتيو داشته باشد تنها بين 9 تا 14 درصد دارد. كشاورز، كود ميزند، سم ميزند، علفش را ميكشد، با اين مشقت و سختي محصول را به كارخانه، ميبرد و كارخانه به دليل همين كاهش به او قيمت مناسب براي چغندرش نميدهد. كشاورز يك دفعه ميبيند اين همه چغندر آورده امّا چيزي گيرش نيامد است. به خاطر اينكه نه وزارت كشاورزي، نه پتروشيمي كه توليدكننده اين اوره است و نه ديگري حاضر به قبول اين مسئوليت نيستند. كسي در آنجا به داد كشاورز نميرسد. كسي به او نميگويد: آقا تو اين اوره را كه مورد استفاده قرار ميدهي مناسب نيست. اوره مناسب، بايد در داخلش اسيدنيتريك باشد. يعني بايد آن را از حالت قليايي بالا به درآوري. بايد PH به فلان مقداربرسد. وقتي 7 ميليون تن اوره درست ميكني بايد 4 ميليون تن اسيد نيتريك هم درست كني. اصلاً اين محصول را بايد به صورت نيترات اوره بفروشي نه به صورت اوره شما هيچ راهي غير از توليد نيترات اوره نداري. اين محصول بايد اسيدي باشد. بايد PH خاك من را پايين بياورد نه كه آن را بالاببرد. درباره اين افتخار 7 ميليون تن اوره كه آقاي مهندس نعمت زاده اعلام كردند، من هم جسارت كردم گفتم به جاي افتخار ايشان نه به عنوان رئيس پتروشيمي، بلكه به عنوان ايراني، ايشان بايد خجالت زده باشند كه اين كشور اينقدر نامنسجم است. متأسفانه در اين سو وزير نفت ايستاده و در آن سو وزير كشاورزي، هر دو هم بيسواد، و هر دو هم نميدانند چه كار ميكنند. آنها هيچ از خود سؤال نميكنند كه اين دهقان زحمتكش از كجا بايد چنين اطلاعاتي داشته باشد؟ و چه بلايي بر اثر مصرف اين اوره بر سرش ميآيد؟!
شما كه به عنوان يك فرد معمولي هرگاه ميخواهيد كاري انجام دهيد و مثلاً چيزي را توليد كنيد، كوشش ميكنيد تمامي جوانب امر را بسنجيد. پس چگونه ممكن است اين همه نيرو جمع شوند و همين يك نكته مهم را مثل توپ فوتبال به هم پاسكاري كنند؟ اين بگويد اين مورد به من مربوط نيست، آن بگويد، من هم در اين زمينه مسئوليت ندارم، پس كه بايد اين معضل را حل كند؟ ما را كه خانهنشين كردهايد. آخر چگونه ميشود قبول كرد كه مجموعه اين چنين عظيم، تا اين حد نسبت به گردآوري اطلاعات بيتفاوت باشد؟ جوابش را شما بدهيد. موارد زياد است. در مورد LAB (آلكيل بنز خطي) نيز ميتوان نكات زيادي را مطرح كرد. اگر نميدانيد، بدانيد كه يك واحد 50 هزار تني LAB ، در كرمانشاه در حال ساخت است همچنين يك 60 هزار تني هم در خرمشهر با كمك چينيها تأسيس ميشود. هدف هر دو فرآيند، توليد محصول LAB است. آن هم در چه زماني؟ در زماني كه توليد آن در حال خروج از چرخه فعاليتهاي صنايع شوينده جهاني است. در حدود 8-9 سال است كه MLAB جانشين آن شده است.
موضوع ديگر آن است كه در شرايطي كه، اين تعداد عظيم اتيلن داريم، چرا بايد براي توليد محصولات پاييندستي آن به سراغ ديگر منابع برويم؟ در نگاهي ديگر ما چيزي حدود 300 تن اسلاك وكس براي توليد كردن اولفينهاي مياني و الفايي براي توليد انواع الفينهاي خطي بنزن و ديگر مشتقات لازم داريم. متأسفانه براي اين روند از روش HF استفاده شده كه خود نوعي دوباره كاري است. در حدود 11 تا 10 سال است مضرات روش HF از طرف همه شناخته شده است. اين روش هم گران است و هم زيان شديد زيست محيطي دارد. در HF بايد از استرايسم 116 موليبدوم بالا استفاده كنيد كه براي OLEFINATION و HF گاز است و اين را بايد كمپرس بكنيد و دوباره برگردانيد، يا اينكه مقدار زيادي هم به صورت فلوريد كلسيم خنثي بكنيد، و دست آخر دور بريزيد. آن هم به صورت دفن شده. در حالي كه الان كاتاليست SAP است، سالداسيد فسفريك، اسيد كاتاليست، و يا نوعهاي ديگرش كه استفاده ميشود. آن وقت عليرغم اين امكانات آن هم در سال 2003، ما براي فرآيند HF قرارداد ميبنديم، چرا؟ چون يك نفر حوصله نكرده كه ببينيد نتايج چه خواهد بود؟ اين متن مربوط به 1999 است. من اكنون در مقطع فوقليسانس دانشگاه تهران آن را تدريس ميكنم، يعني ديگر كلاسيك است. ديگر كسي در فرآيند OLEFINATION ، HF به كار نميبرد. امّا ما دوباره ميرويم سراغ همان فرآيند، پكل، ديفايي و بعد OLEFINATION آن. آن هم با HF گران قيمت، يعني شما ناچاريد چيزي حدود 15 ميليون دلار شما فقط براي سيستم OLEFINATION اضافه در طول سال هزينه كنيد. طبيعي است در جايي كه سيستم كربن استيل به كار ميرود، در اثر خوردگي به شما قيمت بيشتري تحميل ميشود. لوله، پمپ، راكتور تحت فشار، فيلترپرس و... منظورم اين نيست كه پتروشيمي اشتباه ميكند شايد پتروشيمي هم تقصيري ندارد چون مجبور است افرادش را از دانشگاهها بگيرد، دانشگاه هم هيچكس را ندارند كه چنين آموزشهايي ارائه دهند، واقعيت اين است كه تو در برابر خودت فرزندت مسئولي حال جامعه به كنار. به هر صورت همه امان مسئوليم...
شما ناچاريد و ظرفيت فكري درست كنيد، ديگر نميتوان افراد را صرفاً به دليل شناختي معمولي انتخاب كرد اين بار ناچاريم حتي به پسر حاج آقاحسن، پسر حاج آقا محسن، پسرآقا تقي و... خلاصه به جوانان خود آموزش دهيم. ظرفيت فكري درست كنيم و سپس آنها را به كار گيريم. ما كه پير شدهايم. امّا از ما به شما وصيت كه بگذاريد اينها بروند پراسس بخوانند، اگر امروز دچار مشكل نشويد به خدا فردا دچار مشكلات لاينحل ميشويد.
گاهي اوقات صحبت از انتقال تكنولوژي به ميان ميآيد. از آن حرفهاي مسخره، ما چند بار دانش فني و توليد PVC را خريديم؟ يا دانش كه چه عرض كنم دستورالعمل توليد پلي اتيلن را خريديم؟ همه هم تحت عنوان انتقال تكنولوژي، به راستي آنچه كه انتقال ميدهند تكنولوژي است؟ يا فقط نام آن است؟ اينكه انتقال تكنولوژي نيست، آيا ميدانيد پلياتيلني كه به ظاهر تكنولوژياش وارد نشده، از تكنولوژي زيگلر نسل چندم است؟ در حال حاضر به نسل بيست و هفتم رسيدهايم. ما نسل چندمش را وارد كردهايم؟ ببينيد، تكنولوژي از يك نسل به نسل ديگر، مدام خود را بهرهورتر ميكند. وقتي شما بتوانيد يك سوم ظرفيت، كاتاليست بيافزاييد، يعني همه حجم كار تا يك سوم كوچك ميشود. حالا شما روي هزار تن حساب كنيد. اگر شما تكنولوژي انتخاب كنيد كه در روز 300 تن توليد داشته باشيد، در سال چه حجمي از توليد را از دست ميدهيد؟ در مقابل رقبايتان چقدر ارزانتر توليد ميكنند؟ خوب معلوم است كه در اين شرايط قدرت رقابت ما به آنها نميرسد. آيا نميتوان گفت: عقل نداريم؟ در اراك 30 تا 35 هزار تن، آكسو ميگذاريم آن وقت چه آكسويي به كار ميبريم؟ آكسوي (40-60)! آكسويي كه به ما 60 درصد بوتير الدئيد ميدهد در مقابل 40 درصد ايزو بوئيد الدئيد. ايزوبوتير الدئيد كاربردي ندارد، يعني 40 درصد را بايد دور بريزيم. ما كه هدفمان از اين روند دستيابي به بوتانل و دو اتيل هگزانول است بايد ببينيم 80 درصد بوتير الدئيد توليد شود. براي اين هدف فقط كافي بود كاتاليست مناسب انتخاب ميشد. امّا آيا دانش انتخاب داريم؟
خانمها و آقايان وقتي شما ميخواهيد خريد كنيد طبيعي است كه بايد بدانيد چه ميخواهيد بخريد! اگر ندانيد مغازهدار هر چه دستش بيايد به شما ميدهد. آقايان مهندسين! آقايان دكترها! خانمها، آقايان! وقتي شما ندانيد آن چيز چيست؟ اگر ندانيد آن چيست. خوب بقال هر چه دستش بيايد به شما ميدهد، بايد توانايي مذاكره داشته باشيم چنين توانايي داريم؟ وقتي كه كاملاً به فرآيند مسلط باشيم، تمام ريزهكارياش را بدانيم. آنگاه خواهيم دانست چه بخريم. منتها دانش فنياش را نداريم، ميرويم صحبت ميكنيم و اعلام ميكنيم همه چيز را ميدانيم، امّا آيا واقعاً ميدانيم چه ميخريم؟ بايد بدانيم براي TPA و PTA چه ABSORPETION CATALIST بخريم. اختلاف دانايي تا ناداني در خريد همين كاتاليست گاه تا 40 درصد ظرفيت و بهرهوري كار ميرسد.
قضاوت در اين مورد مشكل است، هنگامي كه ناداني باشد و سر آدمي شلوغ همان بهتر كه تقصير را به گردن ناداني بياندازيم. امّا اگر چنين كرديم، پس بايد باتمام توان داشتههايمان را در دانشگاه سرمايهگذاري كنيم، ابتدا آنجا را بايد درست كرد، ابتدا اساتيدي خبره دانشجويان را از مقطع ليسانس به بالا آموزش دهند و سپس آنها را به خارج كشور بفرستيم و به آنها بگوييم كه فلان كرسي را ميخواهيم و بعد از بازگشت به مطالعه كتاب و روزنامه و تحقيق بپردازند، من با اين سن و سال و امكانات محدود تنها راجع به GTL 1800 مدرك علمي جمع كردم آقاي دكتر عباس تائب، گفته بودند هر چه ميتوانيد راجع به GTL مطلب جمعآوري كنيد، بسيار خوب. من كه، نه منشي دارم، نه رئيس دارم نه نايب رئيس دارم، ميتوانم چنين كنيم ولي اين بچههاي جوان نميتوانند غير ممكن است.
اگر اندكي مسئوليت داشته باشيم بايد بپذيريم كه اين كارها امكانپذير است، ما بايد از پوست خودخواهي و گروهگرايي بيرون بياييم، اين جمهوريهاي خود مختار با پرچم و سرود ادارات و وزارت خانههاي مختلف را بايد از هم بپاشانيم، يك ايران داريم كه ناچاريم همگي برايش تلاش كنيم هر چه درتوان داريم براي ايران باشد، هر كس هر چه از هر جا بلد است دعوت به كار شود. اين كه اين مال من است و آن مال من است و آن مال تو است. تو حق دخالت در كار من را نداري را كنار بگذاريم، در وزارت صنايع با يكي از مسئولان بحثي داشتم ايشان گفت: فلان كار وظيفه وزارت علوم است، گفتم آخر اين چه حرفي است؟ خوب دو معاون وزير اين مشكل را با هم حل كنيد، همه ميگوييد ما مسلمانيم، نماز خوانيم، روزه گيريم، به معاد اعتقاد داريم، دعا كنيد كه خدا دروغ باشد وگرنه پدر همهتان در آمده است، اگر خدا راست باشد بيچارهايد، ما كه مدعي نيستيم امّا آنها كه مدعياند بايد پاسخگو هم باشند. شما كه بهشت ميخواهيد بايد بيشتر زحمت بكشيد. من آمادگي كامل دارم در خدمتم، ولي شما كه معتقديد و باور داريد و انسانهاي شريفي هستيد، حداقل مشورت كه بد نيست. با اهلش مشورت كنيد. من ميدانم كه شماها در كارهاي اداريتان چقدر گرفتاريد، 80 نفر را بايد راضي كنيد تا يك بودجه كوچك با يك امضاي كوچك به شما بدهند و عليرغم همه اين مشكلات داريد كار ميكنيد، اصلاً قصد تنقيد نيست. اين روشها، روشهاي مثمرثمري نيست. با اين بهانهها هم نميتوانيم از ميدان سوال آيندگان فرار كنيم.
ببينيد من خدمت يكي از دوستان حاضر در جلسه عرض كردم: شما بايد به ازاي هر ريالي كه ميگذاريد يك صنار در سال بابت بازگشت سرمايه و يك صنار بابت سود داشته باشيد يعني هر ريال بايد به شما حداقل دو صنار بدهد اگر نميدهد يك جايي از اين سرمايهگذاري ميلنگد. حالا اگر يك صنار سود نميدهد حداقل بايد يك شاهي بدهد، اگر 15 درصد سود نداري چه فايده؟ يعني من اگر 30 ميليارد دلار در پتروشيمي سرمايهگذاري كردم بايد سالي 5/4 ميليارد دلار سود بدهم و چون سود در پتروشيمي بين 5 تا7 درصد است، يعني به ناچار بايد 90 ميليارد دلار فروشم باشد. آيا توانايي لازم براي فروش 90 ميليارد دلار را دارم؟ در مورد اين كشور كه نزول پول 20 درصد است داريم صحبت ميكنيم، من دارم در مورد پيرزني حرف ميزنم كه شما داريد سرمايهاش را سرمايهگذاري ميكنيد. هم اكنون قيمت گاز را در اين متن ديدم. نوشتهاند: براي مسائل صنعتي با يك قيمت حقيري به فروش ميرود. در هر صورت بايد سودي باشد، شما تعيين كن كه چقدر باشد؟ حتي بگوييد سود هم نميخواهيم. نقطه بازگشت سرمايه در اين صورت ناچاريم سه ميليارد دلار در سال كنار بگذاريم. در اين صورت ناچاريد 60 ميليارد دلار فروش داشته باشيد. آيا اين امكانپذير هست؟ براي نمونه به PET توجه كنيد: در اين جلسه فرمودند 1150 دلار قيمت تمام شده آن است، من همين جا سندي دارم (پروفرم) كه نشان ميدهد كشور كُره 670 دلار ميفروشد، فرمودند هيئت مديره تصويب كرده! اين چه جوابي است؟ حالا قيمت توليد PET (پياي تي) چقدر است؟ PET (پياي تي) باتل گريد (مخصوص بطري) چقدر است؟ قيمت توليد PET مخصوص الياف چقدر است؟ غير از زمان توليد، شما بايد يك محاسبهاي هم قبل از زمان توليد داشته باشيد.
همان طور كه فرمودند پتروشيمي جعبهي در بستهاي است كه دسترسي به اطلاعات آن ظاهراً براي ما مشكل است. خارجيها بهتر در اين جعبه را باز ميكنند. اين اروپاييها هستند كه از وضع پتروشيمي مطلعاند. آنها ميدانند پتروشيمي يا دارد با چه كسي قرارداد ميبندد؟ به چه مبلغي قرارداد ميبندد؟ از پتروشيمي در ايران چيزي دستگيرتان نميشود. از طرفي ديگر هميشه وقتي از پروژهاي سخن به ميان ميآيد فقط از دلارش ميگويند. مثل اينكه ريال، اين پول ايراني ارزشي ندارد، در حالي كه پول ايراني درست است، ارزش آن خيلي پايين آمده است ولي بالاخره 800 تومان آن يك دلار است. مخارج ريالي را هم بايد حساب كنيم و تبديل به دلار كنيم، همان كاري كه در حسابداري اراك هم بايد بكنيم، ما در اراك چون وقتي حساب باز كرديم، دلار هفت توماني به بانك مركزي پول داديم، مجموع سرمايهگذاري ما چنين محاسبه ميشود كه شد مثلاً هر چه دلاري خريدهايم ضرب در هفت تومان به اضافه مخارج ريالي آن. شما فقط نرخ استهلاك را به اين شكل حساب كنيد. يعني يك بار با دلار هفت تومان و يك بار با دلار 850 توماني، آنگاه در مييابيد كه تفاوت سرمايهگذاري از زمين تا آسمان است. اينكه نميشود. آيا ميتوانيد بگوييد براي اين مردم كدام عدد واقعي است و سود واقعي و نرخ بازگشت سرمايه واقعي را بايد با كدام عدد محاسبه كرد. ما كه در كنج خانه نشستهايم. ميگويند تا آخر برنامه هفتم حجم توليدات عظيم پتروشيميايي كشور به 68 ميليون تن ميرسد اين افتخار آفرين است. امّا ديگر نميگويند با چه قيمتي؟ اگر ميخواهيم حقيقت را بگوييم همهاش را بگوييم نه نيمي از آن را.
Sunday, April 23, 2006
آقای الف
سالها پيش آقای الف که از خانواده ای تنگدست بود، در سايه سختکوشی بسيار، شغلی با منزلت و درآمد مناسب به دست آورد و توانست با زنی زيبا از خانواده ای مرفه ازدواج کند. پس از انقلاب درآمد آقای الف کاهش يافت که اولين نتيجه اش، تغيير برخورد خانواده زنش با او بود.
آقای الف همواره پسرانش را از دختران زيبای خانواده های مرفه برحذر می داشت - و هرگاه دختری از خانواده ای فقير می ديد، می گفت که اين دختر، زنی قانع بوده همسرش را خوشبخت خواهد کرد.
آيا با آقای الف موافقيد؟
چه توصيِه ای به همسر آقای الف داريد؟
موخره: در کامنتها مريم به نکات زير اشاره کرده است:
1. اينکه شخص چه معياری داشته باشه یه قسمتيش برميگرده به اعتماد به نفس طرف. اين اعتماد به نفس ميتونه تابع خيلی چيزا باشه ولی اغلب تو مردا تمول و تو زنها زيباييه. بايد خيلی قوی باشی تا از اين مشکلات عبور کنی.- (مهدی: البته به دليل اينکه مردان متول و زنان زيبا در جامعه بيشتر تحويل گرفته می شوند.)
2. اين انقلاب به طبقه متوسط که در حال شکلگيری بود خيلی ضربه زد. در اين راه خيلی ها ضرر کردن. يه گروهی هم همينطوری بالا اومدن. اين هم نتيجه انقلاب و بی نظمی ناشی از اونه.(مهدی: بحث من انقلاب نيست. شايد خيلی عوامل ديگر غير از انقلاب موجب تغيير موقعيت شخص در جامعه شود. يک مثالش ورشکستگی هست. آدمهای کاردرستی مانند هنری فورد هم ورشکسته شده اند و دوباره از نو شروع کرده اند. مثال ديگرش را هم در خانواده هايي که مهاجرت می کنند می بينيم.)
3. همين طبقه متوسط در حال شکل گيری هم منافعش رو خوب تشخيص نداد و تحت تاثير فضاي روشنفکری اون زمان خودش تيشه به ريشه اش زد. کم نيستن افرادی از همين طبقه که بزرگترين فحش براشون خورده بورژوا بودنه.
(مهدی: در انقلاب طبقه متوسط اشتباهات زيادی مرتکب نشد. وضع سلطنت قابل قبول نبود و حماقتهای محمدرضا پهلوی هزينه زيادی را به جامعه تحميل می کرد. - به عنوان مثال ريشه های جنگ ايران و عراق رادر بلندپروازيهای شاه از سال 1969 می توان ديد. طبقه متوسط در فکر وضعي دموکراتيک و حداکثر سوسياليستی بود. منتها پس از انقلاب نتوانست در مقابل طبقات ديگری که به مراتب خشنتر بودند مقاومت کند. مارکس اعتقاد داشت که طبقه بورژوا موتور محرک جامعه و سرچشمه تحولات سود بخش می باشد. منتها اين لفظ در بعدها در فرانسه مايه تحقير شد. روشنفکران از وضعيت رياکارانه و ابلهانه ای که از سوی دولتمردان فاسد و احمق به عنوان -روش زندگی متمدنانه و مدرن- (و مصرفگرايانه و گوسفندوار) تبليغ می شد ناراحت بودند. البته تلاشهای مثبت شاه- مانند تلاشش در باسوادکردن ايرانيها و ... را ناديده می گرفتند و همچنين از مشکلات اجرايي برنامه های توسعه خبر نداشتند و ...، که البته به علت عدم گردش قدرت و آزادی احزاب و ... هم امکانش را نداشتند که با اين مشکلات آشنا شوند. به هر حال منظور اصلی من در بحث، پيوستگی کشتی در عبور از امواج بود، نه عوامل ايجاد موج!)
آقای الف همواره پسرانش را از دختران زيبای خانواده های مرفه برحذر می داشت - و هرگاه دختری از خانواده ای فقير می ديد، می گفت که اين دختر، زنی قانع بوده همسرش را خوشبخت خواهد کرد.
آيا با آقای الف موافقيد؟
چه توصيِه ای به همسر آقای الف داريد؟
موخره: در کامنتها مريم به نکات زير اشاره کرده است:
1. اينکه شخص چه معياری داشته باشه یه قسمتيش برميگرده به اعتماد به نفس طرف. اين اعتماد به نفس ميتونه تابع خيلی چيزا باشه ولی اغلب تو مردا تمول و تو زنها زيباييه. بايد خيلی قوی باشی تا از اين مشکلات عبور کنی.- (مهدی: البته به دليل اينکه مردان متول و زنان زيبا در جامعه بيشتر تحويل گرفته می شوند.)
2. اين انقلاب به طبقه متوسط که در حال شکلگيری بود خيلی ضربه زد. در اين راه خيلی ها ضرر کردن. يه گروهی هم همينطوری بالا اومدن. اين هم نتيجه انقلاب و بی نظمی ناشی از اونه.(مهدی: بحث من انقلاب نيست. شايد خيلی عوامل ديگر غير از انقلاب موجب تغيير موقعيت شخص در جامعه شود. يک مثالش ورشکستگی هست. آدمهای کاردرستی مانند هنری فورد هم ورشکسته شده اند و دوباره از نو شروع کرده اند. مثال ديگرش را هم در خانواده هايي که مهاجرت می کنند می بينيم.)
3. همين طبقه متوسط در حال شکل گيری هم منافعش رو خوب تشخيص نداد و تحت تاثير فضاي روشنفکری اون زمان خودش تيشه به ريشه اش زد. کم نيستن افرادی از همين طبقه که بزرگترين فحش براشون خورده بورژوا بودنه.
(مهدی: در انقلاب طبقه متوسط اشتباهات زيادی مرتکب نشد. وضع سلطنت قابل قبول نبود و حماقتهای محمدرضا پهلوی هزينه زيادی را به جامعه تحميل می کرد. - به عنوان مثال ريشه های جنگ ايران و عراق رادر بلندپروازيهای شاه از سال 1969 می توان ديد. طبقه متوسط در فکر وضعي دموکراتيک و حداکثر سوسياليستی بود. منتها پس از انقلاب نتوانست در مقابل طبقات ديگری که به مراتب خشنتر بودند مقاومت کند. مارکس اعتقاد داشت که طبقه بورژوا موتور محرک جامعه و سرچشمه تحولات سود بخش می باشد. منتها اين لفظ در بعدها در فرانسه مايه تحقير شد. روشنفکران از وضعيت رياکارانه و ابلهانه ای که از سوی دولتمردان فاسد و احمق به عنوان -روش زندگی متمدنانه و مدرن- (و مصرفگرايانه و گوسفندوار) تبليغ می شد ناراحت بودند. البته تلاشهای مثبت شاه- مانند تلاشش در باسوادکردن ايرانيها و ... را ناديده می گرفتند و همچنين از مشکلات اجرايي برنامه های توسعه خبر نداشتند و ...، که البته به علت عدم گردش قدرت و آزادی احزاب و ... هم امکانش را نداشتند که با اين مشکلات آشنا شوند. به هر حال منظور اصلی من در بحث، پيوستگی کشتی در عبور از امواج بود، نه عوامل ايجاد موج!)
هما
بيست ماه پيش، سوار بر اين هواپيما از خاک ملک کهن جدا شدم.
(روزگاری -سال 1378 - قسم خورده بودم که اگر پايم به روی مهرآباد برسد، با آن خاک با آب دهن خداحافظی کنم، بگذريم که آن روز از سالن انتظار تا لندن، آرام درون خود گريستم.)
به عقيده من زيباترين هواپيماهای دنيا، بوئينگ 747 های ايران اير هستند (رنگ آميزي جديد که کمربند احمقانه آبی رنگ را ندارد). طرح آبی دم و سبز و سرخ پرچم ترکيب بسيار زيبايي را توليد می کند- يا شايد به چشم من زيبا می آيد.
عکسهاي بيشتری از اين هواپيماهای زيبا را می توانيد از اينجا پيدا کنيد.
Wednesday, April 12, 2006
دخترهای خوب
گاهی دخترهای خوبی از خانواده هايي روشنفکر می بينم که چون اصراری بر ازدواج نداشته اند، جوانيشان را با گئده هايي سپری کرده اند و اکنون تنها مانده اند.
Saturday, April 08, 2006
پستهای برگزيده حاج مهدی در سالهای گذشته
در سال جديد برخی از وبلاگ نويسها شروع کردند به جمع بندی نوشته های سال گذشته شان، من هم با توجه به اين که قبلاً در وبلاگ ديگری می نوشتم تصميم گرفتم با لينک دادن به مطالب برگزيده آن وبلاگ هم کارهای قبلی ام را به خوانندگان فعلی معرفی کنم و هم مروری بر نوشته های سالهای قبلم داشته باشم.
( با تشکر از علی حيدری عزيز متوجه شدم که به برکت مهمان نوازی پرشين بلاگ نمی توان از اين لينکها استفاده کرد. دراينجا به طور موقت آدرس آرشيومان را می آورم که می توانيد به صورت دستی از آرشيو با توجه به تاريخ مطلب به پست مورد نظر رسيد. در روزهای آينده سعی خواهم کرد مطالب به درد بخوری را که در پرشين بلاگ دارم به جای بهتری منتقل کنم.)
اين نوشته ها برايم ارزشمند بوده و هميِنجا توضيح کوتاهی راجع به حال و هوايي که منجر به نوشتنشان شد خواهم داد:
مبارزه با کرگدن وجودم-28 دی 1383 البته اين روزها فکر می کنم زمانی که دوروبرمان پراز لاشخورهست ما هم بايد پوست کلفتی داشته باشيم.
آموزش و پرورش- هم استراتژی هم تاکتيک اين مطلب را در مقابل مطلب حقوق بشر، هم استراتژی هم تاکتيک عبدالکريم لاهيجی نوشته بودم.(زمانی جنگ مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتيک شعار چريکهای فدايي خلق بود). اين نوشته را مهمترين نوشته خودم در وبلاگ می دانم.
دوشنبه، 31 مرداد، 1384 توهمات اپوزيسيونی در اينجا به اشتباه گروهی پرداخته ام که بيش از حد از غربی ها انتظار فداکاری دارند.
داستان تلخ پيکان پرنده کانادايي از تفاوتهای ما با کاناداييها اين هست که اين جماعت بر اساس حساب و کتاب تصميم می گيرند، ما بر اساس احساسات!
آقای اقتصاد دان - سه شنبه، 26 آبان 1383 اين مطلب را درباره ديدگاههای اقتصادی احمد توکلی نوشته بودم.
پيکانيات: در اينها راجع به پيکان نوشته ام
Sunday, April 02, 2006
ياهو فاينانس
نظرتان راجع به تصميم کسی که دوسال پيش اقدام به خريداری سهام ميکروسافت کرد چيست؟ فکر می کنيد چقدر تفاوت می کرد اگر سهام گوگل را برای سرمايه گذاری انتخاب کرده بود؟
به اين نمودار از ياهو فاينانس يک نگاهی بکنيد تا گوشی دستتان بيايد.
توی ياهو فاينانس چيزهای جالب ديگه اي هم ميشه پيدا کرد. مثلاً اين شرکت ماشين ساز با قدمت 116 ساله به مديرعاملش-که همزمان چيرمن و پرزيدنت شرکت هم هست- 218 هزار دلار حقوق سالانه می دهد (که برود کشکش را بسابد!)
اما اين شرکت ابزار ساز وضعش خوب هست و با حقوقهای ميليونی به مديرعامل و چيرمنش حال می دهد!
به اين نمودار از ياهو فاينانس يک نگاهی بکنيد تا گوشی دستتان بيايد.
توی ياهو فاينانس چيزهای جالب ديگه اي هم ميشه پيدا کرد. مثلاً اين شرکت ماشين ساز با قدمت 116 ساله به مديرعاملش-که همزمان چيرمن و پرزيدنت شرکت هم هست- 218 هزار دلار حقوق سالانه می دهد (که برود کشکش را بسابد!)
اما اين شرکت ابزار ساز وضعش خوب هست و با حقوقهای ميليونی به مديرعامل و چيرمنش حال می دهد!
Subscribe to:
Posts (Atom)