چند وقت پيش يکی از رفقا آمده بود از استاد راهنمايش شکايت می کرد، در پاسخ به او گفتم که اين شعر را بنويسد و روی ميز کارش قرار دهد:
قلم و دوات
گشنه ء لات
به خدا دلم
می سوزه برات
اين شعر را جايي در مجله بخارا به نقل از نامه های جمالزاده ديده بودم!
-پی نوشت: محل داستان ايران نيست!