Tuesday, February 28, 2006

آزمايشگاه

امروز سرپرست آزمايشگاه دانشجويان سال دو بودم.
دانشجويان کانادايي، آزمايشها را سريعتر، روانتر و با اشتباهات کمتری انجام می دادند. زيرا در سالهای دانش آموزی، به قدر کافی تمرين آزمايش کرده بودند.
دانشجويان آسيايي، بسيار کندتر بودند، و در طول مدت آزمايش بالای سرشان ايستادم و راهنماييشان کردم.

اي کاش در مدارس ما هم ساعتهای آزمايش جدی گرفته می شد.

موخره: همچنين متوجه شدم، دانشجويان آسيايي در درک جزوه راهنمای آزمايش مشکل دارند که سرعتشان را کم می کند.

Sunday, February 26, 2006

تصميم گيری و اجرا

در خاطرات آلفرد اسلون خواندم که در جنرال موتورز قرار بر اين بود که تصميم گيری در مورد سياستها، به صورت گروهی انجام شود، اما مسووليت اجرای آن سياست به شخص واحد واگذار شود.

در ايران اما، عموماً سياستهای مهم بصورت فردی اتخاذ می شود، اما مسووليت اجرای آن به نهادهايي موازی و گروههایي بی شکل نهاده می شود.

Tuesday, February 21, 2006

گزارش هفتگی

از زيززمين خانه ننه پيرزن ايرلندی به خوابگاه دانشگاه نقل مکان کردم.

بيت:
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم _____راحت جان طلبم وز پی جانان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت _____رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
* منزل ويران کنايه از خانه ننه پيرزن هست که در سال 1920 بنا شده است.

واحدمان هم دهکده المپيک هست: سياه غنايي - سفيد کانادايي - زرد چينی

دو روز گذشته هرچقدر با لپ تاپم کشتی گرفتم - تا حد نصب دوباره ويندوز- نتوانستم به اينترنت وصل شوم. لاجرم لپ تاپ مادرمرده ام را کول کردم و به بخش خدمات اينترنت مراجعه کردم. مشکل اين بود که از کابل چهار سيمه تلفن به جای کابل هشت سيمه اينترنت استفاده می کردم!

علی ای حال مشکلاتمان حل شده است و مشغول تبريک و تسليت گفتن به جماعت از طريق اينترنت هستيم.

اين روزها با کتاب:

Style: Toward Clarity and Grace
Joseph M. Williams
The University of Chicago Press 1990

درگير هستم. من هرگاه متنی می نوشتم، استادم سرو صدا راه می انداخت که متنت واضح نيست و .... ، اما روشی برای واضح نوشتن به من نشان نمی داد. خوشبختانه اين کتاب کلکهای واضح نوشتن را شرح داده و از اين به بعد به مدد اين کتاب قرار است به مانند همينگوی و اشتاين بک ادبيات تحويل استاد محترممان بدهيم.

به حاج مجيد آقا هم سفارش می کنم اگر نتوانست اين کتاب را از انقلاب پيدا کند به ما بگويد تا از اينجا برايشان ابتياع کرده با پست بفرستم تا ايشان هم معلوماتشان زياد شود.

Monday, February 13, 2006

آيا ايرانيان گشاد هستند؟

ترجيع بند کلام بسياری اين هست که باعث و بانی عقب ماندگی ايران اين هست که مردم ايران ذاتاً تن پرور و از زير کار در رو هستند.
من با اين ديدگاه مخالفم. چه ايرانيهای سختکوش بسياری در زندگی خود ديده ام. دانشجوياني ،که برای تدريس خصوصی از تفريح و استراحت خود می زنند مردانی که نيمه شب از خانه برای کار خارج می شوند و شامگاهان، خسته و شکسته به خانه بازمی گردند، رانندگانی که گاه دوازده ساعت پشت فرمان می نشينند، سلمانيهايي که پس از کار اداريشان تا يازده شب در مغازه می مانند و ...

اما يک جنبه اين قضيه درست هست، در ادارات و سازمانهای دولتی، همواره يک جو کم کاری و تنبلی وجود دارد. کم کاری، رفتار نامناسب با ارباب رجوع و عدم مسئوليت پذيری تقريباً مساله ای عادی در ادارات و سازمانهای دولتی هست.

به عقيده من، اين رفتارها ناشی از ضعف سيستم انگيزش در سازمانهای دولتی می باشد. اين سيستمهای انگيزشی عموماً از سازمانهای اروپايي و آمريکايي کپی برداری شده، بدون آنکه در ريزه کاريها و تفاوتهای بنيادی اين جوامع با جامعه ايران دقت شود.

يک مثال عمده، اهميت حفظ شغل برای شخص می باشد. در حالی که برای کارمندان دون پايه در شرکتهای غربی حفظ شغل بسيار مهم می باشد، اهميت حفظ شغل برای کارمند ايرانی بسيار کمترهست. زيرا مزايايي که دريافت می کند در مقايسه با مشاغل در دسترس رقيب مانند مسافرکشی بسيار پايين می باشد. از طرف ديگر کارمند غربی می داند که بقايش در آن شغل به رضايت مافوقش بستگی دارد و بنابراين حداکثر کوشش خود را برای جلب رضايت مافوقش به کار می برد. اما در مقابل کارمند ايرانی مطمئن هست که مافوقش قدرت چندانی ندارد، و حتی در مواردی ممکن هست کارمند آتوهايي نيز در مقابل مافوقش داشته باشد.

با توجه به اينکه عموماً نارضايتی مردم از دولت عموماً به اين دلايل می باشد، تلاش برای منطقی تر ساختن سيستم انگيزش می تواند به افزايش کارايي دولت و رفاه مردم منجر شود.

پی نوشت: چند روز پيش در سميناری مربوط به نگارش تز شرکت کرده بودم. يکی از مستمعان از سخنران سمينار پرسيد که چگونه در خود برای کار روی تز انگيزه ايجاد کنيم. سخران که فارغ التحصيل روانشناسی بود جواب داد انگيزه اصولاً نتيجه ترس از عواقب عدم موفقيت می باشد.

Sunday, February 12, 2006

خاطرات لی آيوکوکا

اين روزها کتاب خاطرات لي آيوکوکا را می خواندم.
آيوکوکا مديری بود که کرايسلر را از ورشکستگی نجات داد. او ليسانس مهندسی مکانيک -با تغيير رشته به مهندسی صنايع- از دانشگاه لی های در پنسيلوانيا و فوق ليسانس مهندسی از دانشگاه پرينستون بود. با اين وجود پس از اينکه کاری در بخش طراحی مهندسی فورد به دست آورد، آن را راضی کننده ندانست و به بخش فروش فورد و شبکه توزيع کنندگان و نمايندگان فروش شرکت منتقل شد. با کسب موفقيتهای ارزشمند، به مديريت گروه فورد و درنهايت به مقام پرزيدنت شرکت دست يافت. مافوق او هنری فورد دوم(نوه هنری فورد- بنيانگذار فورد) در مقام رياست هيات مديره بود. از موفقيتهای چشمگير او در فورد، برنامه ريزی برای طراحی خودرو محبوب فورد ماستنگ در سال 1964 بود. آيوکوکا در سال 1978 در سن چهل و چهار سالگی به دليل مشکلات شخصی با هنری فورد دوم از شرکت فورد کنار گذاشته شد. در باره هنری فورد دوم چنين می گويد:


Early in presidency, Henry told me his management philosophy, “If a guy
works for you,” he said, “don’t let him get too comfortable. Don’t let
him get cozy or set in his ways. Always do
the opposite of what he expects. Keep your people anxious and off-
balance.”

Now, one might wonder why on earth chairman of the Ford Motor Company, one of the most powerful men in the world, would behave like a spoiled brat? what made him so
insecure? Perhaps the answer is that Henry Ford never had to work for anything in his life. Maybe that’s the bane of rich kids who inherit their money. They go through life tripping through tulips, wondering what they would have become without Daddy.

Poor people complain that nobody gave them a break, {Give sb a break: to stop criticizing, annoying or behaving in an unpleasant way to someone} but the rich guy never knows if he’s accomplished anything on his own. Nobody ever tells him the truth. They only tell him
what he wants to hear.

پس از کنار گذاشته شدن از شرکت فورد، پس از چند هفته توسط چيرمن کرايسلر، به عنوان
پرزيدنت استخدام شد، با اين شرط که در طول يک سال، مقام چيرمن به او اعطا شود. سرانجام در سپتامبر 1979، چيرمن و پرزيدنت کرايسلر شد. وضعيت کرايسلر در آن سالها بسيار وخيم بود. کرايسلر در آن سالها، بيشتر خودروهای لوکس و پرمصرف توليد می کرد. با انقلاب ايران و افزايش شديد قيمت نفت، فروش کرايسلر به شدت کاهش يافت و اين شرکت در آستانه ورشکستگی قرار گرفت. برای رهايي از ورشکستگی، آيوکوکا راههای زير را برگزيد:
اول: کاهش هزينه های شرکت، با حذف بخشهای غير سود آور، کاهش حقوق کارکنان و کارگران. برای اينکار حقوق خودش را به يک دلار درسال کاهش داد. فداکاری کارگران، با درنظر اينکه در صورت
ورشکستگی شرکت، ايشان مشاغلشان را از دست خواهند داد ممکن شد.


دوم: اخذ وام يک و نيم ميليارد دلاری با پشتوانه دولت آمريکا: اينکار با تلاشهای بسيار آيوکوکا در دوره کارتر دموکرات عملی شد. از آنجا که گرايش عمده سياستمداران در آمريکا، اجتناب از دخالت دولت در صنايع می باشد، اعطای اين وام با دشواری بسيار انجام شد. علاوه بر اين، طبق تصميمات اخذ شده، در صورت ورشکستگی، دولت آمريکا می توانست اصل وام و بهره را از داراييهای کرايسلر پيش از ديگر وام دهندگان برداشت کند. در صورت نجات شرکت، دولت آمريکا، از حق خريد سهام به قيمت مقرر برخوردار می شد.
سوم: برنامه ريزی برای توليد خودروهای کم مصرف ، از جمله Dodge Aries و Plymouth Reliant و همچنين خودروهای مينی ون Dodge Caravan و Plymouth Voyager که اينگونه خودرو برای اولين بار از سوی کرايسلر ارائه شد.

با اين طرفندها، کرايسلر از ورشکستگی نجات يافت و آيوکوکا را به شهرت و ثروت رساند. حتی شايعاتی مبنی بر تلاش وی برای رئيس جمهور آمريکا شدن مطرح شد!

انگليسی اين کتاب بسيار ساده و سليس هست و مطمئن هستم دانشجويان براحتی می توانند آن را بخوانند. از اين کتاب چند مطلب جالب پيدا کرده ام که برايتان می آورم:


تجربه های مديريتی

روش برنامه ريزی 90 روزه

شخص خود اهدافش در دوره 90 روزه را با مافوقش در ميان می گذارد. مافوق زياد دخالت نمی کند، اگرچه شايد پيشنهادهای بلند پروازانه را تعديل کند. پس از اتمام دوره، نتايج حاصله مورد بحث مدير و شخص قرار می گيرد. اين روش کمک می کند افراد فعال و افراد غير فعال شناسايي شوند. افراد حساس می کنند خودشان کارفرمای کارخودشان هستند، بنابراين برای اثبات درست بودن اهدافشان از سدهای محکم نيز می گذرند! (شايد من اگر از شما بخواهم برايم هواپيمايي بسازيدکه بتواند 5 برابر وزنش بارحمل کند، به زودی به استناد مشکلات غير قابل حل مرا به انجام ناپذير بودن اين ايده متقاعد کنيد. اما اگر اين پيشنهاد خود شما باشد که می توانيد چنين چيزی بسازيد، برای اثبات نظر خود غير ممکنها را ممکن کنيد! مثال از حاج مهدی! )

اين عمليات در تمام سطوح مديريتی انجام می شود و کمک می کند ايده های جديد به سرعت از سطوح پايين به سطوح بالا برسد. علاوه براين، افراد ناموفق با بررسی عملکردشان، خود به اين نتيجه خواهند رسيد که برای آن شغل مناسب نيستند.

مصاحبه برای استخدام

در مصاحبه چه چيزهايي را نمی شود شناخت: 1: تنبلی فرد 2. مهارت عمومی در زندگی يا Horse sense

(Horse sense: practical knowledge and good judgment about ordinary life; common sense)

ايده هايتان را روی کاغذ بنويسيد

وقتی ايده ای داريد آن را روی کاغذ بياوريد. در صحبتهای شفاهی ممکن هست خيلی از جوانب در نظر گرفته نشود و به بيراهه منجر شود.

انشا برای تقويت استدلال

انشا نوشتن در مورد موضوعات بحث انگيز مانند "ضرورت يا عدم ضرورت مجازات اعدام" برای تقويت استدلال - اشاره می کند که 25 بار بر له و 25 بار بر عليه "مجازات اعدام" انشا نوشته است.

Monday, February 06, 2006

فردا چه خواهد شد

از آنجا که جماعت شهيد پرور غرب مايل به ابتياع نفت به قيمت بالا نمی باشند، بنابراين تحريم نفتی ايران بعيد به نظر می رسد. اما ممکن هست تحريم عليه ديگر صادرات ايران اعمال شود که به عقيده من به نفع مردم ايران نخواهد بود.
تحريم عليه واردات ايران نيز نبايد چندان مهلک باشد، زيرا اقلام ضروری زندگی در ايران توليد می شوند.

ملت شايد در زمينه کالاهای الکترونيک و لوکس دچار کمبود شوند- که با وجود شبکه های شريف قاچاق کالا بعيد به نظر می رسد.
در مقابل تحريم نفتی شايد بيشتر به سود ايران باشد. در چنين حالتی، دولت مجبور خواهد شد در مخارج خود بازبينی کند.

گزينه حمله نظامی محدود هزينه چندانی برای کشورهای غربی ندارد و کاملاً محتمل هست که اين کشورها به آن اقدام کنند.

حاج مهدی + دايي جان

وبلاگهای اقتصادی

چند روز پيش اين مقاله را در بی بی سی ديدم:
تأثير وبلاگ نويسان در آرام کردن بورس تهران

راستش را بخواهيد من کمی نسبت به حسن نيت وبلاگهای بورسی بدبين هستم. زمانی که سهام شرکتهای دولتی به قيمتی کمتر از بازده شان فروخته می شد، کسی در روزنامه ها يا وبلاگها صدايش در نمی آمد. در دوران رشد حبابی قيمتها، وبلاگهای اقتصادی و روزنامه هايي مانند روزنامه آسيا، بر گرمی بازار می افزودند و اکنون که آينده روشنی پيش بازار سهام وجود ندارد، با بافتن گل واژه، از جماعت می خواهند که از فروش سهام خودداری کنند - که چه، - ايشان (آقايان وبلاگ نويس) بتوانند سهام خود را با قيمت بالاتر بفروشند!

منطق ساده بازار سهام حکم می کند که در زمان افزايش قيمت يک سهم نسبت به خريداری آن و در زمان کاهش قيمت آن نسبت به فروش آن اقدام شود.


می توان حدس زد که دليل کاهش تعداد وبلاگهای بورسی از تعداد 200 وبلاگ به حدود 30 مورد -طبق گزارش بی بی سی- به دليل بدقول در آمدن ايشان در دراز مدت بوده است. رسانه ای که بخواهد از خواننده سوءاستفاده بکند، نخواهد توانست در بلند مدت پايدار باشد.

اگر فروش سهام مورد نظر منطقی نيست؛ اين بدان معنی است که کسی که سهام را می خرد سود خواهد کرد. جای سوال هست که چرا وجود شرکتهای سرمايه گذاری - که با داشتن تحليلهای برتر و سرمايه مورد نياز می توانند اين سهام ارزانقيمت را خريداری کنند مانع افت قيمتها نمی شود؟